.گداهاي فرنگستان:
ناصر الدين شاه در سفرنامه خود، مينويسد: «گداهاي فرنگستان عوض گدايي، ساز ميزنند، كمانچه ميكشند، هيچ سؤالي نميكنند، اگر كسي پول داد، ميگيرند و الا متصل ساز ميزنند.»
نظر گوبينو درباره گدايان
كنت دوگوبينو، ضمن نامه مورخه 10 سپتامبر 1855، مينويسد:
«از چادر مندرسي كه در صحرا به پا شده بود گروهي فقير خارجشده و به دنبال ما شروع به دويدن نموده و با لهجه فارسي زننده به طرف
______________________________
(1). تاريخ ايران، دوره قاجاريه، پيشين، ص 34- 31 (به اختصار).
(2). سفرنامه فردريچاردز، پيشين، ص 31.
ص: 610
«كلمانش» فرياد كشيده ميگفتند: «خانم شما را به شهيد كربلا، شما را به امام رضا، قسم ميدهم يك صدقهاي به ما بدهيد ...»
گوبينو درباره گدايان ايران و عقيده و نظر مردم نسبت به آنان، چنين مينويسد: در مردي كتله و پسرهايش
ايران مردم به گروه گدايان به ديده نفرت نگاه نميكنند بلكه آنها را مورد محبت قرار ميدهند «در روزهاي عيد و عزا، گدايان تهران بقدري غذا و شيريني دريافت مينمايند كه اشراف و اعيان ما در عيدهاي بزرگ اروپايي آن اندازه از بستگان و خويشاوندان، هديه دريافت نميكنند.
گداهايي كه براي تكدي، اماكن مخصوصي دارند صبح تا شام در آن نقاط مينشينند، و در حقيقت، از تمام اهل محل مستمري دارند و خيلي بيش از احتياج خود پول ميگيرند. در تهران كه يك زن و شوهر با روزي ده شاهي به راحتي زندگي ميكنند گداياني هستند كه روزي يك تومان عايدي دارند. من در هيچيك از نقاط جهان، ملتي را نديدم كه از لحاظ كنار آمدن با مشكلات زندگي بقدر ايرانيان فيلسوف مشرب باشند ...» «1»
گروه گدايان
اشاره
فووريه در سفرنامه خود مينويسد: «ورود ما به تبريز، مصادف شد با يك اردو، گدا، كه جلو ايشان را نميشد گرفت، مگر بزور چماق شاطرها، در واقع، از معجزات بود كه با اين كوچههاي تنگ پرپيچوخم، كسي زير كالسكهها نرفت ... اگر در بيرون شهرهاي بزرگ ما، باز شدن منجلابها و فاضلآبهاي شهر ... هوا را غيرقابل استشمام مينمايد، در اينجا فقر و مسكنت كه بزرگترين و پليدترين زخمهاي پيكر جامعه انساني
______________________________
(1). كنت دوگوبينو، سه سال در ايران، پيشين، ص 60 به بعد.
ص: 611
است، به وسعت تمام گسترده است.» «1»
هانري رنه دالماني، در سفرنامه خود راجع به زنان گدا نيز مطالبي نوشته و ميگويد:
«... مسافرين، در موقع گردش در شهرها، به هياكل عجيبي برميخورند؛ يعني زنان گدايي را ميبينند كه در زواياي كوچهها، نشسته و دست تكدي به سوي عابرين دراز كردهاند. مخصوصا مشاهده روبنده آنها كه در اثر تماس با بيني چرك و كثيف و سوراخ شده است، كراهت آورست.» «2»
وصفي از يك گدا:
«ساعت نه و پانزده دقيقه دهم ماه مه 1930، درويش محترم و سال- خوردهاي با محاسن فراوان و سروروي ناشسته، در مدخل عاليقاپو نشسته و براي دريافت پول روزانه خود، سلام ميكند. و در مقابل پشيزي كه به او داده ميشود براي بخششكنندگان طلب آرامش و صلح و صفا مينمايد.» «3»
«در ايران، گدايان در هر گوشه و كنار به انتظار گرفتن خردههاي نان ايستادهاند و قيافه بيمار پر از جراحت آنها را در پشت هر دري ميتوان مشاهده كرد.» «4»
گدايان بنظر كسروي:
كسروي سي سال قبل، در كتاب بخوانيد و داوري كنيد، در وصف گدايان تهران چنين مينويسد: «... اكنون در تهران بيش از چندهزار گداست و اينان كوچهها را ميگردند، در جلو درها ميايستند و پياپي بزبان ميآورند: «حضرت عباس دردت دوا كند!» «امام حسين ذليلت نكند!» «امام بيمار به بستر بيماري نيندازدت!» «امام غريب قرضهايت را ادا كند!» و مردم به پاس همين گفتهها، نان و پول به ايشان ميدهند.» «5»
در ميان شعراي ايران، در يك قرن اخير، بيش از همه پروين اعتصامي به وضع طبقات محروم توجه كرده و در توصيف احوال آنان اشعاري سروده است.
طبقات مختلف المنافع به نظر پروين اعتصامي
به نظر ميخائيلوويچ، شرقشناس شوروي، پروين اعتصامي «در دهه دوم قرن بيستم، هنوز تحت تسلط خيالهاي ليبرالي بود، و صادقانه اعتقاد داشت كه با درخواست و دعوت براي نيكي و عدالت ميتوان اين «دنياي دون» را عوض نمود و به نفع بيچارگان تغييرش داد. پروين بعدها، كاملا به اين حقيقت پيبرد كه به ثروتمندان رجوع كردن و از آنها خواستن كه نيكو باشند و زندگي بيچارگان را بهبود بخشند، كاري است بيهوده و بيفايده او در شعر «اندوه فقر» ميگويد:
پروين، توانگران غم مسكين نميخورندبيهودهاش مكوب، كه سرد است اين حديد.
بتدريج در اشعار پروين، آثار مناقشات اجتماعي و عدم همآهنگي بين ثروت و فقر به چشم ميخورد. وي در بعضي از اثار خود، زندگي طبقه كشاورزان و پيشهوران خردهپا را كه بسيار محتاج و از حقوق خود محرومند، توصيف مينمايد. پروين بطور ناخوداگاه، بعنوان سخنگوي اين طبقات، ظاهر ميشود، مخصوصا در شعر «مناظره» مسأله عدم مساوات اجتماعي به شكل حادي بيان شده است: دو قطره خون بر سر گذري افتادند: يكي از دست توانگري و ديگري
______________________________
(1). سهسال در دربار ايران، پيشين، ص 50.
(2). سفرنامه از خراسان تا بختياري، پيشين، ص 297.
(3). سفرنامه فرد ريچاردز، پيشين، ص 10.
(4). همان، ص 38.
(5). ص 27.
ص: 612
از پاي خار كني؛ قطره دوم در جواب قطره اول كه گفته بود يكي شويم، با حالت غرور جواب ميدهد كه راه آنها يكي نيست:
ز قيد بندگي اين بستگان شوند آزاداگر به شوق رهايي زنند بال و پري
يتيم و پيرزن، اينقدر خون دل نخورنداگر به خانه غارتگري فتد شرري - ديوان (ص 244)
پروين اعتصامي در آغاز جواني مانند بسياري از صاحبنظران شرق، گمان ميكرد از راه موعظه و اندرز ميتوان رحم و شفقت طبقات فرمانروا را تامين كرد، ولي گذشت زمان و مطالعات و تحقيقات اجتماعي به اين بانوي انساندوست نشان داد كه براي حصول مقصود هيچ راهي جز مبارزه و مطالبه حق وجود ندارد، بعبارت ديگر پروين دريافت كه مظالم دنياي موجود را با آه و ناله و غم و غصه و اشك، نميتوان از بين برد، بلكه بايد با دست «كار» نيست و نابود ساخت.
از حقوق پايمال خويشتن كن پرسشيچند ميترسي، ز هر خان و جناب، اي رنجبر «1» ديوان (ص 82)
ناگفته نگذاريم كه گهگاه، در آثار گذشتگان، اشاراتي به ديگر قشرها و گروههاي اجتماعي شده است. از جمله درباره باركشان و حمالان، كه گروهي از طبقات زحمتكش اجتماع را تشكيل ميدادند، فردوسي گويد:
نهادند بر دشمنان باژوساوبدانديشگان باركش همچو گاو
حرام است بر پادشه خواب خوشكه باشد ضعيف از قوي «باركش» - سعدي
خشتزني پيشه پيران بودباركشي كار اسيران بود - نظامي
آن كسانيكه بار خلق كشندزان عمل سال و ماه شاد و خوشند مولوي درباره حمالان ميگويد:
جنگ ميكردند حمالان پريرتو مكش تا من كشم حملش چو شير
زآنكه در آن حمل ميديدند سودحمل را هريك ز ديگر ميربود سلمان ساوجي از حال زار نوكران خود سخن ميگويد:
نوكراني نيز نيكو دارم اما هيچيكبر سرش دستار و در تن جبه، در پا هيچ نيست
لاجرم از گفتگوي نوكران در خانهامجز حديث سرد و تشنيع و تقاضا هيچ نيست
سالار پيشهور نبود هرگزبل پيشهور رهي بود و چاكر - ناصرخسرو
______________________________
(1). هفت مقاله از ايرانشناسان شوروي، ترجمه ابو الفضل آزموده، ص 53.
ص: 613
غير از طبقاتي كه ياد كرديم، در دوره قرون وسطي، جمعي از راه فالگيري و جادوگري امرار معاش ميكردند، و با استفاده از جهل و بيخبري مردم، از اين راه، بدون تحمل رنج و زحمتي، پول قابل توجهي به دست ميآوردند. ابن خلدون به گروه خاصي از اين جماعت اشاره ميكند. يكي از گروههاي انگل اجتماعي در دوره قرون وسطي، كساني بودند كه عمر خود را در راه كشف دفينهها و گنجهاي مخفي سپري ميكردند. به قول ابن خلدون، اين گروه معتقد بودند كه «كليه ثروتهاي ملتهاي باستان در زيرزمين، بطور گنجينه، نهان است و بر همه آنها بوسيله طلسمهاي جادوگرانه مهر زدهاند، و جز كساني كه به دانش آن آگاهند ديگري نمي- تواند آن مهر را برگيرد؛ چه آنها از راه بخور و دعا و قرباني ميتوانند آن طلسم را بشكنند.» «1»
سپس مينويسد: «در نتيجه اينگونه فريبكاريها، بسياري از كوتهخردان، كارگران فراواني را، براي كاوش و كندن زمين به كار ميگمارند و براي نهان داشتن كار خود از انظار، از تاريكي شب استفاده ميكنند؛ از بيم آنكه مبادا، رقباي آنان آگاه شوند يا كارگزاران دولت به عمليات آنان پيببرند. و هنگامي كه چيزي به دست نميآورند، دليل آن را عدم آگاهي از طلسمي ميدانند كه گنجينه بدان مهر شده است؛ و از اين راه، خود را گول ميزنند و روي مطامع شكستخورده و ناكامي خود، سرپوش ميگذارند.» «2» بنظر ابن خلدون، كساني به اين كارها ميپردازند كه از كوتهخردي، تن به كار مثبت و مفيد نميدهند، و بجاي آنكه از طريق كشاورزي، صنعت، و بازرگاني معاش خود را تأمين كنند، در راهها و مجاري غيرطبيعي گام مينهند. «3»
ديگر از گروههاي اجتماعي، از قلندران و شعبدهبازان ميتوان نام برد كه از خصوصيات اخلاقي و اجتماعي آنان بندرت در منابع تاريخي و اجتماعي سخن به ميان آمده است. از جمله در بدايع الوقايع واصفي، رستم التواريخ و كتاب حاجيباباي اصفهاني بطور اجمال، از آنان سخن رفته است.
قلندران و شعبدهبازان
«... پس خود را ملبس به لباس قلندري نموده و تاج قلندري بر سر نهاده و منتشائي بر دست گرفته و كشكولي را پر از حلوايي نموده و داروي بيهوشي در آن نهاده و ردائي بر دوش افكنده و كيسهاي كه در آن دواهاي عياري و اسباب شب وي و مكاري بود، بر دوش افكنده و به جانب دروازه قريه خوراسكان راون شديم.» «4»
مؤلف رستم التواريخ، از هنرنمايي قلندران سخن ميگويد، و از قول يكي از قلندران مينويسد: «شيشهاي داشتم كوچك، در آن خاكي بود و درش محكم بسته بود. به حكمت، درش را گشودم، قدري از آن خاك بر روي جامه ريختم مشتعل شد و جامه سوخت. و در حقهاي روغن بسته داشتم. در آب جوشان، اندكي از آن افكندم، آب يخ شد و نيز آن را در ظرفي نمودم و آن را بر سهپايه نهادم، و در زير آن، دوايي را به آتش مشتعل كردم. از خاصيت آن، دوا، آب در آن ظرف يخ شد ...» «5»
______________________________
(1). مقدمه ابن خلدون، ج 2، ص 775 به بعد.
(2). همان، ص 775 به بعد.
(3). همان.
(4). رستم التواريخ، پيشين، ص 153.
(5). همان، ص 157.
ص: 614
«فرمود به چه قسم شاهد بازي كردهاي، عرض نمودم هر ظالم مردمآزار ناپاك بيباك را به رندي و پهلواني، زنش را و دخترش ... يا پسرش را به داروي بيهوشي، بيهوش مينمودم، و در رداي خود مينهادم و ميرفتم بر تخت رستم، كه بالاي كوهي است، يا بر كوه آتشگاه، يا بر سردم كوه صفه اصفاهان، و با وي عشرت رندانه ميكردم و باز او را ميبردم و به مكان خود مينهادم. اما با هركس نمك خوردم، حق نمك را منظور داشتم. و بسيار مرتكب معاصي شدهام اما با مروت و اداي كفاره، و تكيه بر اين آيه مباركه نمودم: «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً» اما هرگز خيانت از من سر نزده، و نامردي از من صادر نشده، و با دوستان و آشنايان بيوفايي نكردهام.» «1»
______________________________
(1). همان، ص 158.
ص: 615
8. حقوق فردي و اجتماعي زنان بعد از اسلام
اشاره
ص: 616
حقوق فردي و اجتماعي زنان بعد از اسلام
اشاره
جمعي از محققين و جامعهشناسان معتقدند كه زنان عرب، در دوران قبل از اسلام، مقام و موقعيت بهتري داشتهاند. در ميان قبايل شمالي عربستان، زنان نهتنها در فعاليتهاي مختلف زندگي شركت ميجستند بلكه گاه به مقام امارت و فرمانروايي ميرسيدند. «نام چندين ملكه عرب، كه در شمال بودهاند، از كتيبههاي آشوري- به دست آمده است.» «1» علاوه بر اين «در تاريخ لشكركشيهاي زمان پيغمبر داستان زني به نام «ام قرفه» بعنوان ملكه قبيله ديده ميشود.» «2»
در دوره خلافت ابو بكر، «زني سجاح نام، دختر حارث بن سويد به داعيه پيغمبري سر بر- آورد و به شيوه كاهنههاي عرب، سخنان سجعدار ميگفت. اين زن، اصلا از بني يربوع (شعبهاي از بني تميم) و از مادر، با تغلبيها خويشاوند بود. بني تميم كه از طوايف بزرگ و مهم عرب بودند در اين هنگام وضع آشفتهاي پيدا كرده بودند؛ گروهي مرتد و گروهي مردد شده بودند.
جمعي از اين قبايل و از جمله بني يربوع به رياست مالك بن نويره بسجاح پيوستند ... كار سجاح پيش نرفت و خود او بعد مسلمان شد و تا زمان معاويه زنده بود ...» «3»
علاوه بر اين، در دوران بعد از اسلام، فعاليتهاي ارتجاعي عايشه در جنگ جمل و مخالفت جدي او، با علي عليه السلام يكي از وقايع برجسته تاريخي است، و از قدرت و شخصيت زن، در صدر اسلام حكايت ميكند. توضيح آن كه عايشه، كه به جهاتي چند با علي سر دشمني و مخالفت داشت، پس از قتل عثمان، با معاويه، دشمن سرسخت اسلام، همداستان شد و بيخبران را دور پيراهن خوني عثمان جمع كرد، و به شرحي كه در تواريخ آمده است با همكاري طلحه و زبير، به جنگ علي شتافت. پس از پايان كار طلحه و زبير، عايشه از هودج پايين نيامد و جنگجويان را همچنان تحريض ميكرد. با اينكه اسلام، زنان را به خانهنشيني ترغيب ميكرد، اين جريان به خوبي ميرساند كه در صدر اسلام، هنوز زنان عرب روحيه زمان جاهليت را از دست نداده بودند، و نهتنها در كارهاي اجتماعي بلكه در فعاليتهاي رزمي و سياسي، كمابيش، شركت ميجستند.
______________________________
(1). سيد حسن تقيزاده، تاريخ عربستان و قوم عرب در اوان ظهور اسلام و قبل از آن، ص 17.
(2). دكتر علي اكبر فياض، تاريخ اسلام، ص 44.
(3). همان، ص 136.
ص: 617
مقام زن در صدر اسلام
«هنگام فتح مكه، ابو سفيان براي تحقيق از وضع دشمن، در خارج از شهر مكه، با عباس عموي پيغمبر ملاقات كرد. عباس مراتب نيرومندي مسلمانان را به وي گوشزد كرد. ابو سفيان ناچار تسليم شد و به همراهي مأخوذ از تصوير بانوان ايراني در عهد هخامنشي برروي فرش مكشوف در پازيريك «1»
طرح از زن ايراني از روي سكه «2»
______________________________
(1). از كتاب پوشاك ايرانيان، ص 81.
(2). همان كتاب، ص 207.
ص: 618
عباس، نزد پيغمبر آمد، و حضرت او را، امان داد، و به وي اظهار محبت كرد. ابو سفيان پس از مراجعت، قوم خويش را از آنچه ديده بود خبردار كرد. مردم مكه به گفتههاي ابو سفيان خنديدند، و او را دشنام دادند؛ بخصوص زنش، هند، سبيلهاي او را گرفته ميگفت: اين مردك ناستوده ناهنجار را بكشيد. بدا به حال قومي كه پيشاهنگ آنان چنين كسي باشد.» «1»
عقيده جرجي زيدان
جرجي زيدان، مانند بعضي از شرقشناسان اروپايي، معتقد است كه زن عرب، قبل از اسلام (در دوره جاهليت) با عفت و شرافت زندگي ميكرد، و از حقوق و اختيارات فراواني برخوردار بود، و نمونههايي از دليري و خردمندي زنان آن دوران را ذكر ميكند. به نظر او، بعد از نهضت اسلامي، بتدريج از حقوق و اختيارات زنان كاسته شد و زورمندان و ارباب قدرت «مردان و زنان و همخوابهها و خواجهها را در حرمسراها محبوس كردند، و بر آنان سخت گرفتند.» «2» و از اين رهگذر مفاسد و انحرافات اخلاقي و جنسي گوناگون در ميان دختران و پسران جوان، به ظهور رسيد. جرجي زيدان در جلد پنجم تاريخ خود، بار ديگر، از موقعيت اجتماعي زنان در عهد جاهليت سخن ميگويد و مينويسد: «در آن دوره، زنان مقام مهمي داشتند، و عفت آنها ثمره آزاديخواهي و استقلال- طلبي آن روز عرب ميباشد، زيرا زني كه با استقلال و آزادي خوگرفته، تحمل ننگ و عار نميتواند، و برعكس زني كه در ذلت و اسيري به سر برده و به قيد حجاب و پرده مقيد گشته، زودتر تن به خواري ميدهد. كاري كه براي آن زن آزاد مستقل ننگ مينمايد، زن بدبختي كه در قيد اسارت است، آن را عار نميشمارد ... عربهاي بدوي، كه استطاعت كنيز گرفتن و همسر متعدد نداشتند، همسر يگانه خويش را ستايش ميكردند؛ بويژه كه زن بدوي كمك دست مرد، و شريك رنج و راحت او در سفر و حضر بود.» «3»
زنده به گور كردن دختران در ميان تمام اعراب معمول نبود، فقط افراد قبيله بني تميم- بن مر، به چنين كار زشتي دست ميزد. «در هرحال خفه كردن دختران زياد طول نكشيد و منسوخ گشت، زيرا مخالف عقل و عاطفه انساني بود، و بزودي شخصي بنام صعصعة بن- ناجيه، برخاست، و خود را فداي دختران كرد، و آن عمل متروك شد. زنان عرب در دوره جاهليت، از خود استقلال و اراده داشتند و داراي آزادي و مقام بودند، و عدهاي از آنان در جنگ و سياست و ادب و شعر و تجارت و صنعت بنام گشتند ... غالبا مردان عرب در دوره جاهليت، اختيار ازدواج را به دختران واميگذاردند و بدون رضايت دختران به زناشويي آنها رضايت نميدادند. زنان قريش از ساير زنان بر شوهر خود مسلطتر بودند و به مردان تحكم ميكردند. بسياري از آنها در جنگ شركت ميجستند. در جنگ يرموك (نزديك شام) ...
حتي زنهاي مسلمان با چوب به ميدان آمدند، و با مردان رومي جنگ كردند. در نتيجه، سپاه بزرگ روم درهم شكستند. در جنگ احد، پرچم قريش به زمين افتاد و هيچ مردي جرأت نميكرد آنرا برافرازد، تا آنكه زني به نام عمره، دختر علقمه حارثيه، قدم پيش نهاد و پرچم را از زمين بلند كرد، و مردان را دور خود جمع كرد و به كارزار شتافت. هند، دختر عتبه و زن
______________________________
(1). تاريخ تمدن اسلام، پيشين، ج 1، ص 49 (به اختصار).
(2). همان، ج 5، ص 3.
(3). همان، ص 70 (به تصرف).
ص: 619
ابو سفيان و مادر معاويه، در همان جنگ، كاري كرد كه از مردان هم ساخته نبود. هند عدهاي از زنان را با دايره و دمبك گرد آورد و پشت سر مردان قرار داد، به آنها امر كرد دايره بزنند و شعر بخوانند و مردان را براي پايداري در جنگ تشويق كنند: و همينكه مسلمانان شكست خوردند، هند ... بالاي سنگي رفت و درباره شكست مسلمانان شعر خواند. زنان عرب در دوره جاهليت، همراه مردان به ميدان ميآمدند، مشك به دوش ميگرفتند، سپاهيان را آب ميدادند، و زخمها را معالجه ميكردند؛ نظير ام عماره انصاريه دختر كعب انصاري، و ام- حكيم دختر حارث، و خنساء شاعره نامي ... و بسياري ديگر.
عدهاي از اين زنان در حسن تدبير و اداره امور شهرت يافتند؛ از آنجمله خديجه دختر خويلد كه زني خردمند و كاردان بود، و مردان درستكار و پاكدامن را براي رسيدگي به كارهاي خود و انجام كارهاي بازرگاني اجير ميكرد و با آنان قرارداد ميبست كه چقدر از سود تجارت متعلق به آنان و چقدر از آن خود او باشد. او همينكه پيش از بعثت، درستي و امانت حضرت- محمد را شنيد، از آنحضرت خواست، كه عامل وي باشد، و چون آن حضرت تجارت را بطور مطلوب و با امانت انجام دادند، خديجه كبري به آنحضرت پيشنهاد ازدواج داد و حضرت پذيرفت. وي نخستين زني است كه ايمان آورد و به آن بزرگوار در مشكلات گوناگون، ياري كرد.» «1»
«ديگر از زنان نامي، عايشه ام المؤمنين است كه، به شرحي كه گذشت، در جنگ جمل عليه علي به پا خاست، و در دوران حيات، احاديث بسياري از پيغمبر روايت نمود.
ديگر عايشه دختر طلحة بن عبيد اللّه صحابي است كه علاوه بر علم، بسيار خوشصورت بود، و از مردان رونميگرفت، زيرا خود را بالاتر از آن ميديد كه از بيم مردان پشت پرده رود.
عايشه زندگي پرتجملي داشت. ديگر از زنان نامي، سكينه دختر حسين بن علي بود. اين زن نامدار با مردان قريش در نهايت عفت مجالست و معاشرت مينمود و شاعران را به حضور ميپذيرفت، و از دانشمندان و اديبان و شاعران سؤالاتي ميكرد و به آنان صله ميداد. ديگر از زنان نامي جهان، اسماء دختر ابو بكر خليفه اول است. همينكه پسرش عبد اللّه بن زبير در مكه محاصره شد، نزد مادر آمده گفت ميترسم بني اميه بر من دست يابند و مرا بكشند و پس از كشتن جسد مرا به دار بياويزند. مادر شجاع، او را به پايداري و فداكاري تشويق كرد و گفت، جان فرزند، وقتي كه گوسفندي را سر بريدند، كارش تمام ميشود، و از اينكه پوستش را بكنند و يا تكهتكهاش كنند، دردش نميآيد. تو هم اگر واقعا در راه عقيدهات آماده كشته شدن هستي، چه باك از آنكه پس از مرگ، تنت را به دار بياويزند. همينطور زنان شاعره متعددي در آن دوره ظهور كردند كه از آنجمله ليلي اخيليه و خنساء و عدهاي ديگر را ميتوان نام برد، كه با كمال سادگي و بيباكي با مردان نشست و برخاست ميكردند، شعر ميگفتند، و شعر ميشنيدند.» «2»
پس از آنكه اعراب به كشورگشايي دست زدند و سيل طلا و نقره و غلام و كنيز به سوي عربستان روان گرديد، اندكاندك، اعراب نيز به فساد و هرزگي گراييدند. «از دوره بني اميه، بزمآرايي و بادهپيمايي رواج گرفت. مخنثان كه رابط بين مردان و زنان بودند (جاكشها) در
______________________________
(1). همان، ص 68 به بعد (به اختصار)؛ نيز ر. ك: ابو القاسم پاينده، زندگاني محمد، ص 402 به بعد.
(2). همان، ص 73 به بعد (به اختصار).
ص: 620
شهرها فزوني يافتند. غزلسرايي و اظهار عشق بسيار شد، در حاليكه در صدر اسلام، كه هنوز اعراب از باده تنعم و پيروزي سرمست نشده بودند ... حتي در كعبه زن و مرد باهم اداي حج ميكردند و در آن كار عيبي نميديدند. اما همينكه زندگي تجملي ميان عربها معمول شد و مردان همخوابه و كنيز و كلفت فراوان به خانه آوردند، در حقيقت، به حيثيت و مقام زن در جامعه لطمهاي جبرانناپذير وارد كردند و عملا فساد و خيانت را رواج دادند. زمانيكه خالد، والي مكه بود، شاعري راجعبه اجتماع زنان و مردان در كعبه چنين گفت: بهبه كعبه چه جاي خوبي است، بخصوص هنگامي كه زنان آنجا ميآيند و براي بوسيدن حجر الاسود ما را پس و پيش ميزنند. خالد كه اين شعر را شنيد، فرمان داد زنان و مردان جداجدا طواف كنند.» «1» چنانكه اشاره شد، در دوره بني اميه، فساد و تباهي در شؤون مختلف اجتماعي فزوني گرفت. «عبد الرحمن بن حسان از شعراي دوره معاويه غزلي درباره دختر معاويه سرود.
يزيد پسر معاويه چون اين اشعار را شنيد، به پدر خود شكايت كرد، و از او خواست كه شاعر را بكشد، زيرا كه او در طي غزلي، از زيبايي و دلبري دختر معاويه سخن گفته بود. ترجمه شعر:
«دختر معاويه مانند مرواريد درخشاني است كه تازه از صدف درآمده است. اگر نسبش را بخواهي، كسي عاليتر از وي سراغ ندارم.» پس از آنكه يزيد غزل را براي معاويه خواند، معاويه با خونسردي گفت، واقعا درست گفته است، و بالاخره پس از آنكه يزيد از قول شاعر خواند كه: «پهلوبهپهلو با وي به كاخ سبز رفتم.» باز معاويه گفت، شايد اينطور نبوده است.
خلاصه آنكه در اثر اصرار يزيد و عدهاي از نزديكان، كه ميگفتند سخنان شاعر درباره دختر تو، دهانبهدهان افتاده و بايد عبد الرحمن، تنبيه شود، معاويه وي را با مهرباني پذيرفت و گفت: اين اشعار تو براي من اسباب دردسر شده است؛ تو براي يك دخترم غزل سرودي و از دختر ديگرم نام نبردي و او را به جان من انداختي. عبد الرحمن گفت: واقعا بد كردم و حق با دختر دوم شماست، براي اين يكي، اشعار بهتري خواهم گفت. عبد الرحمن همان روز اشعار آبداري درباره دختر دوم معاويه گفت و ميان مردم منتشر كرد و با اين عمل، خود را رسوا ساخت؛ زيرا معاويه فقط يك دختر داشت و همينكه عبد الرحمن راجع به معاشقه با دختر دوم شعر سرود، همه فهميدند كه گفتههاي وي از آغاز پوچ و بياساس بوده است ...» «2»
فزوني كنيزان و همخوابهها، در محضر امويان و عباسيان بيشازپيش به خرابي وضع زنان كمك كرد. مردان آن دوران «كنيزان رومي و ترك و ايراني خود را، كه از زنان عرب زيباتر و نمكينتر بودند، براي يكديگر هديه ميدادند در صورتي كه پيش از آن مرد عرب جز زن خود به زن ديگري توجه نداشت، و زن هم از مرد خود مطمئن بود كه جز وي با زن ديگر سروكار ندارد. اما تدريجا مهر و محبت مرد از يك زن به چند و يا چندين زن انتقال يافت، و طبعا غيرتمندي او نيز تجزيه و تقسيم شد. زن هم كه مرد را با ديگري سرگرم ديد به فكر سرگرمي خود افتاد ... چهبسا از بانوهاي حرمسرا كه براي خوشآيند شوهران خود، كنيزان زيبايي ميخريدند و او را ميآراستند و به شوهر خود تقديم ميكردند ...
______________________________
(1). همان، ص 83 (به اختصار).
(2). همان، ص 85.
ص: 621
يعني نه زنها از هووداري بدشان ميآمد و نه مردان نسبت به زنان غيرتمندي به خرج ميدادند ...
در اثر اين اوضاع نامطلوب، قدر و قيمت زن پايين آمد ... معاشرت زن و مرد به جاي صفا و صدق، بر روي مكر و حيله و دشمني استوار شد. مردان، زنان را در خانه نگاه داشته درها و پنجرهها را به روي او بستند، و او را از سخن گفتن و آميزش و بيرون آمدن منع كردند ... كمكم بدگويي از زن شروع شد، و شعرها و داستانها و مثلها در مكر و حيله زنان رواج يافت ...
شاعري ميگويد: «دختران خود را خيلي دوست دارم و از آنرو آرزو دارم آنها را به دست خود در گور بگذارم.» و ديگري ميگويد: «چه سعادتي بالاتر از اينكه پسرم بماند و دخترم بميرد.» شاعر ديگر ميگويد: «اي كاش تا دختر به دنيا ميآيد بميرد، چون بهترين داماد و حجلهگور است.» آري، در قرن چهارم و پنجم هجري، كه تمدن اسلامي به حد كمال رسيده بود، اديبان و شاعران مسلمان، درباره زن، آنطور فكر ميكردند.» «1» دكتر هيكل مينويسد: قبل از اسلام «زنان حجاب نداشتند و زينت خود را آشكار ميساختند، بعدها اسلام اين كار را حرام كرد.» «2»
بعضي ديگر از محققين عقيده دارند كه قبل از ظهور اسلام، يعني در دوره جاهليت، اعراب براي نسوان ارزش و مقامي قائل نبودند، و دختر براي خانوادهها موجب بدبختي و مصيبتي عظيم بود؛ چنانكه آيه 60 و 61 سوره نحل، مؤيد اين معني است: «إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثي ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ» يعني: چون مژده دختر به كسي ميدادند، رنگ و رويش سياه ميشد و خشمناك ميگرديد، و در آيه 61 ميگويد: «با شنيدن اين خبر ناگوار، از مردم پنهان ميشد، نميدانست كه آن دختر را با خواري نگاه دارد يا در زير خاك پنهانش كند.»
پيشواي اسلام در آخرين سفر حج خود، كه معروف به حج الوداع است، در برابر جمعيت فراواني كه گرد او حلقه زده بودند خطبه تاريخي مهمي ايراد كرد كه به نام «خطبه وداع» معروف است. ضمن اين نطق، در مورد زنان چنين فرمود:
اي مردم، اينك من راجع به زنهاي شما صحبت ميكنم؛ زنهاي شما بر شما حق دارند و شما هم به زنهاي خويش حق داريد. وظيفه آنها اين است كه نگذارند شخصي وارد بستر شما شود (جز خود شما)، و كساني كه مورد محبت شما نيستند به خانه راه ندهند. اگر آنها به اين وظايف عمل نكردند، خداوند به شما اجازه داده است كه در بستري جداگانه استراحت كنيد و آنها را كتك بزنيد؛ ولي نه بشدت. و همينكه از شما اطاعت كردند و وظيفه خود را به انجام رسانيدند، به آنها غذاي مناسب بخورانيد، و لباس مناسب بر آنها بپوشانيد. شما بايد با زنهاي خود، به بهترين طرز رفتار نماييد، چون آنها در خانه شما يك محبوس هستند و از خود اختياري ندارند، و با يك محبوس كه از خود اختياري ندارد بايد با محبت رفتار كرد. زنهاي شما امانتي هستند كه از طرف خداوند به شما سپرده شده و به شما اجازه دادهاند كه با كلام خداوند به آنها نزديك شويد (يعني مطابق قانون اسلام با آنها ازدواج كنيد)
______________________________
(1). همان، ص 85 به بعد (به اختصار).
(2). زندگاني محمد، پيشين، ص 433.
ص: 622
و از خدا بترسيد و با زنهاي خود به بهترين طرز رفتار كنيد. «1»
موقعيت اجتماعي زنان ايران قبل از اسلام
اشاره
بطوري كه از نقوش و الواح و آثاري كه از عهد باستان به دست ما رسيده برميآيد، زنان ايران، قبل از حمله عرب، از حقوق و آزاديهاي بيشتري برخوردار بودند. زنان وابسته به طبقه دوم و سوم اجتماع تقريبا در تمام فعاليتهاي اقتصادي، دوشادوش مردان كار ميكردند؛ مخصوصا همكاري زنان با مردان در كارهاي كشاورزي، گلهباني و ساير فعاليتهاي توليدي و بافندگي قابل توجه است.
بطوريكه از نقوش باقيمانده از عهد باستان (حدود قرن هفتم قبل از ميلاد) برميآيد، زنان ايران عموما بيحجاب بودند؛ يعني نهتنها سر و صورت و گردن آنها، بلكه قسمتي از دست و پاي آنها بدون حاجب و مانعي ديده ميشد. «2»
زنان عهد هخامنشي بطوريكه از صورت منقوش بر فرش پازيريك و ساير آثار آن دوره برميآيد، چهرهشان كاملا ديده ميشود. گيسوان بلندشان را به پشت سر ميآويختند و پيراهنشان مانند پيراهن پرچين مردان پارسي بود. «3»
از آثار و مجسمههاي گوناگوني كه از عهد اشكاني به يادگار مانده، بخوبي پيداست كه زنان سر و صورت و گردن و بازوان خود را نميپوشانيدند؛ معمولا پيراهن بلند بر تن ميكردند كه غالبا تا زانو را ميپوشانيد.
در دوره ساسانيان، وضع عمومي زنان مانند قرون پيش بود؛ يعني غير از زنان وابسته به طبقه اشراف، كه كمتر در بين مردم ظاهر ميشدند، ساير زنان بدون پرده و حجاب زندگي ميكردند، و كمابيش در فعاليتهاي اقتصادي شركت ميكردند. كريستنسن، ايرانشناس نامدار دانماركي، با توجه به مطالعات بارتلمه، در مورد زنان مينويسد: زن در اين زمان (عهد ساسانيان) داراي حقوق مسلمهاي بوده است. «4» در زمان ساسانيان، احكام عتيق در جنب قوانين جديد باقي بود؛ و اين تضاد ظاهري از آنجاست كه پيش از آنكه اعراب مسلمان، ايران را فتح كنند محققا زنان ايران در شرف تحصيل حقوق و استقلال خود بودهاند. «5»
در اوستا، فحشاء و انواع روابط جنسي غيرطبيعي، منع شده است و اگر كسي در نتيجه نزديكي با دختر جواني (خواه از بستگان او باشد يا نباشد) او را آبستن ميكرد، ناچار تا وضع حمل از او نگهداري ميكرد. در اوستا لواط يك عمل شيطاني شناخته شده است.
هرودت ميگويد: «ايرانيان از مللي هستند كه بزودي و با ميل، از ملل ديگر تقليد ميكنند؛ في المثل آنها امردبازي را از يونانيان آموختند. آنها با داشتن چندين زن قانوني، تاريخ اجتماعي ايران ج3 622 موقعيت اجتماعي زنان ايران قبل از اسلام ..... ص : 622
______________________________
(1). كنستان ويرژيل گيورگيو. محمد، پيغمبري كه از نو بايد شناخت، ترجمه ذبيح اللّه منصوري، ص 418.
(2 و 3). ر. ك: جليل ضياءپور پوشاك ايرانيان از چهارده قرن پيش تا آغاز دوره شاهنشاهي پهلوي، از انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، ص 49، ش 31.
(4). براي آشنايي به وضع لباس طبقات ممتاز در عهد هخامنشي و اشكاني، نگاه كنيد به همان كتاب، تصوير 45 و 86؛ و همچنين تصوير صفحه 78.
(5). ر. ك: آرتور كريستنسن، ايران در زمان ساسانيان، ص 346 و 354 به بعد.
ص: 623
ميتوانند چندين زن غيرعقدي، خريداري كنند. كنت كورث، ضمن توصيف جهانگشايي اسكندر، از حرم كورش ياد ميكند و مينويسد: «در دنبال قشون شاه تمام زنان قصر ملكه با اسب حركت ميكردند، و زنان غيرعقدي شاه كه به 365 نفر بالغ ميشدند با پاي پياده به دنبال ملكه در حركت بودند. جهانگردان اروپايي كه در عهد صفويه از ايران ديدن كردهاند، تقريبا شبيه اين مناظر را، از زنان، توصيف ميكنند و نشان ميدهند كه پس از گذشتن سلسلههاي فراوان، در زير آسمان ايران، تغيير كلي حاصل نشده است.
در عهد ساسانيان، بنا به نوشته آمين مارسلون، ايرانيان به مسائل جنسي و عشقي خيلي علاقه نشان ميدادند و هريك از آنها برحسب ثروت و دارايي خود، تعدادي زن اختيار، و براي آنها وسايل زندگي متوسطي آماده ميكردند. ظاهرا در عهد باستان، زنان وابسته به طبقات متوسط و پايين اجتماع، دوشادوش مردان و بدون حجاب در فعاليتهاي گوناگون اجتماعي و اقتصادي شركت ميجستند و چون مردان، به حكم شرايط اقتصادي بيش از يك زن نميگرفتند، بين آنها همكاري و صفا و صميميت نسبي وجود داشت. بطور كلي اطلاعات ما از وضع عمومي زنان ايران قبل از اسلام سخت ناچيز است.
ربرت سوريو:
در كتاب سروناز در پيرامون مسائل عشقي در ايران باستان مينويسد:
«راجع به مسائل جنسي در ايران باستان، مدارك و اسناد محدودي در دست است، كه بعضي از آنها مصور، و برخي ديگر كتبي است. مداركي كه از آغاز تاريخ ايران به يادگار مانده، بعضي بصورت اشياء گلي پخته يا فلزي باقي مانده است و به احتمال قوي، اين اشياء ارزش مذهبي داشته و مراد از تجسم اعمال جنسي، كمك به فراواني محصول، افزايش گله و تكثير نفوس آدمي بوده است. مثلا الهه مادر كه بعدها با «آناهيتا» يكي از خدايان آيين مزديسنا اشتباه شد، از خيلي قديم مورد توجه مردم شرق نزديك بوده است، و معمولا بصورت يك زن لخت و برهنه جلوهگري ميكرده است، و آلت جنسي او كاملا هويداست.
دستهاي اين مجسمه سخت قوي است و معمولا تبر يا داسي در دست دارد. گاه، اين مجسمه با جواهرات و گردنبند و غيره، آراسته ميشد. اين مجسمههاي اسرارآميز و مذهبي كه بوسيله هنرمندان عهد عتيق فراهم شده است، ظاهرا براي كمك به فراواني پديد آمده است.
در بين اشياء مكشوفه در لرستان و شوش، ظروف برنجي و گلي بصورت آلت مرد نيز به چشم ميخورد كه محتملا براي افزايش نيروي جنسي مردان و باروري زنان با فكري مذهبي و بصورتي اسرارآميز ساخته شده است. در پرسپوليس، ظرفي به دست آمده است كه در حاشيه آن عدهاي در حال رقص مذهبي ديده ميشوند.» «1»
به نظر ربرت سوريو، زنان ايران قبل از اسلام از آزادي و استقلال نسبي برخوردار بودند، و اسلام بطور محسوس، موقعيت اجتماعي زنان را تغيير داد. از نقشهاي موجود در بيستون نيز ميتوان كموبيش به فعاليتهاي گوناگون زنان و از جمله به شركت زنان در كارهاي رزمي پيبرد. در شاهنامه نيز ضمن داستان «منيژه دختر افراسياب» و «داستان رودابه» و در، ويس و
______________________________
(1).
Robert Surieu, ¬Essai sur Les representations Erotiques et l'amour dans
. (به اختصار)، 27، 17، 16، 10، 9. «I'lrran d'autre fois
ص: 624
رامين فخر الدين اسعد گرگاني و «ليلي و مجنون» ميتوان به جلوههايي از زندگي و مشكلات اجتماعي زنان پيبرد.
براي آنكه خوانندگان به مقام و ارزش زن در جهان بعد از اسلام واقف گردند، بهترين راه اين است كه به قرآن، يعني اصليترين مدارك تاريخي، مراجعه كنيم و آياتي كه در مورد آنان در سورههاي مختلف وجود دارد، مورد مطالعه قرار دهيم. در آيات زير برتري و حكومت مردان بر زنان تصريح شده است:
«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ.» (مردان را بر زنان تسلط و حق نگهباني است بواسطه برتري كه خدا بعضي را بر بعضي مقرر داشته، و هم بواسطه آنكه مردان از مال خود بايد به زنان نفقه دهند.) [سوره نساء آيه 38]
«وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ (مردان را بر زنان افزوني و برتري خواهد بود.) [سوره بقره، آيه 228]
«نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّي شِئْتُمْ.» (زنان شما كشتزار شمايند براي كشت بدانها نزديك شويد هرگاه معاشرت آنان خواهيد.) [بقره، آيه 224].
«وَ اللَّاتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا.» (و زناني كه از مخالفت و نافرماني آنها بيمناكيد، بايد نخست آنان را موعظه كنيد. اگر مطيع نشدند از خوابگاه آنها دوري گزينيد. باز اگر مطيع نشدند، آنها را به زدن تنبيه كنيد. اگر اطاعت كردند، ديگر به آنها حق هيچگونه ستم نداريد ...) [سوره نساء آيه 38].
«وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ» مردانيكه بميرند و زنانشان زنده بمانند، چنين زناني بايد از شوهر كردن خودداري كنند تا مدت 3 ماه و ده روز، پس از اين مدت پرسش گناهي نيست كه زنان در حق خويش كاري شايسته كنند (يعني ازدواج كنند) [سوره بقره، آيه 234].
«وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَي الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْراجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِي ما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ ... (سوره بقره، آيه 240)، مرداني كه بميرند و زنانشان زنده بمانند بايد وصيت كنند كه آنها را تا يكسال نفقه دهند و از خانه شوهر بيرون نكنند، پس اگر زنها خارج شوند شما را گناهي نيست، از آنچه آنها درباره خود در حدود شرع بگزينند [سوره بقره، آيه 242].
«وَ أَنْكِحُوا الْأَيامي مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» (بايد مردان بيزن و زنان بيشوهر و كنيزان و بندگان خود را به نكاح يكديگر درآورند.
از فقر مترسيد، خدا به لطف خود آنان را بينياز خواهد كرد.) [سوره نور، آيه 32]
ص: 625
«وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ، فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً ...» (اگر بترسيد كه مبادا درباره يتيمان مراعات عدل و داد نكنيد، پس آنكس از زنان به نكاح درآوريد كه شما را مناسب باشد، دو، سه يا چهار، و اگر بيم ستم ميرود، يك زن برگزينيد ...) [سوره نساء، آيه 3]
«وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً.» (مهر زنان را در كمال رضايت و طيب خاطر به آنها بپردازيد. اگر چيزي از مهر خود را به ميل بخشيدند برخوردار شويد كه شما را گوارا خواهد بود.) [سوره نساء، آيه 4]
موانع ازدواج:
در سوره بقره، آيه 221 گفته شده است: «وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّي يُؤْمِنُوا ..» (با زنان مشرك ازدواج نكنيد مگر اينكه ايمان آرند، و همانا كنيزكي با ايمان بهتر از زن آزاد مشرك است ...)
سوره نساء، آيه 26 ميگويد: «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ ...» (زن پدر را نبايد به نكاح درآوريد). سوره نساء، آيه 27: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ ...» (حرام شد براي شما ازدواج با مادر و دختر و خواهر و عمه و خاله و دختر برادر و دختر خواهر و مادر رضاعي و خواهران رضاعي و مادرزن و دختران زن كه در دامن شما تربيت شدهاند. اگر با زن معاشرت كرده باشيد و اگر دخول با زن نكرده طلاق دهيد باكي نيست كه با دختر او ازدواج كنيد، و نيز حرام شد زن فرزند اصلي (نه زن پسر خوانده شما) و نيز حرام شد ازدواج با دو خواهر ...»
سوره نساء، آيه 24: «وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلَّا ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ ...» (و نكاح زنان محصنه [شوهردار] نيز براي شما حرام شد، مگر آن زنان كه [در جنگ با كفّار] متصرّف و مالك شدهايد ...)
طلاق:
سوره بقره، آيه 227: آنان كه با زنان خود ايلاء كنند (يعني سوگند بر ترك همخوابگي و مباشرت خورند) چهار ماه انتظار كشند؛ اگر بازگشتند، خدا آمرزنده و مهربان است.
و در آيه 228: زنهايي كه طلاق داده شدند، از شوهر كردن خودداري كنند تا سه پاكي بر آنان بگذرد ...» و بموجب آيه 231 سوره بقره، شوهر دوبار حق رجوع دارد. پس از طلاق سوم، رجوع ممكن نيست؛ مگر آنكه زن به ديگري شوهر كند اگر شوهر دوم طلاق داد، ميتواند با شوهر اول ازدواج كند. در سوره بقره، آيه 232 و 233 به مردان تذكر داده شده است كه از زنان تا پايان دوران عده نگهداري كنند، و چون طلاق دادند، مانع شوهر كردن آنها نشوند. و در آيه 234 سوره بقره، گفته شده است كه زنان بايد دوسال كامل فرزندان را شير دهند و در آيه 239، همين سوره مقرر شده است كه هركس زن خود را قبل از دخول طلاق داد، بايد نصف مهر تعيينشده را به زن غيرمدخوله بپردازد. و در سوره طلاق، آيه 7 تأكيد شده است: به زناني كه در طلاق رجعي هستند و به زنان مطلقه اگر حامله باشند تا وضع حمل، نفقه و مسكن بدهيد.
سوره مجادله آيه 3، 4 و 5: آنان كه به زنان خود بگويند بمنزله مادر و محارم هستند،
ص: 626
و از گفته خود نادم شوند، و عزم جماع نمايند، قبل از نزديكي بايد بردهاي را آزاد كنند، و اگر ممكن نشد دوماه پيدرپي روزه بگيرند، و اگر از عهده اينكار نيز برنيايند، شصت مسكين را طعام دهند. در سوره نساء، آيه، 19، در مورد «زنا» هرگاه چهار شاهد مسلمان گواهي دهند بايد زن را تا پايان عده در خانه نگه داشت. اگر توبه نكرد، حد مقرر را درباره او اجرا كرد. و در سوره نور، آيه 2، مقرر گرديده است كه درباره مردان و زنان زناكار ترحم روا ندارند، و آنها را در حضور جمعي از مؤمنان، صدتازيانه بزنند. ميس نبيا ابوت «1» استاد علوم شرقي در دانشگاه شيكاگو، ضمن بحث در پيرامون عايشه و دوران او، از ضعف اخلاقي مردم، در آغاز نهضت محمدي سخن ميگويد و مينويسد: «در عربستان عصر محمد (ص)، چندين نوع ازدواج به چشم ميخورد كه پايه بعضي از آنها بسيار سست بوده است. تعدد زوجات امري بود معمول و رايج، و طلاق نشاني امتياز مرد بر زن بود. مردان ميتوانستند هر عده زن را كه ميخواستند، بگيرند. محدوديت ازدواج به تمايلات قلبي و نيروي مالي اشخاص بستگي داشت. معمولا زناني كه طلاق داده ميشدند شوهران تازهاي را به دست ميآوردند. زناني بودند كه سه يا چهار دفعه متوالي طلاق گرفته و شوهر اختيار ميكردند. مسائل جنسي فكر همه را اشغال كرده بود، و بحث در مسائل جنسي با صراحت در ميان طبقه عالي و طبقه داني رايج و شايع بود! زنها خودشان را آرايش ميدادند و در ميان مردم راه ميافتادند، و به دلربايي مردان ميپرداختند. مردان با بيان واضح و صريح، زنان زيبا را ميستودند و زنان نازيبا را هجو ميكردند.
مقررات و نظامات محمد (ص) درباره رفتار زنان مسلمان، بايد با توجه به چنين اوضاع و احوالي مورد مطالعه قرار گيرد.
آيه 31 و 32 از سوره 24 قرآن دستور ميدهد كه زنان و مردان مؤمن نظرشان را از يكديگر بازگيرند و مواظب قسمتهاي حساس بدنشان باشند. بعلاوه به زنها امر شده كه بوسيله مقنعهاي روي سينههاي خودشان را بپوشند و از نشان دادن زينتهايشان، جز به مرداني كه محرم شناخته ميشدند، خودداري كنند. در آيه 59 از سوره 33، امر شده است كه زنان و دختران محمد (ص) و كليه زنان مسلمان عبا يا چادري روي بدنشان داشته باشند تا بدين وسيله شناخته شده و مورد اهانت قرار نگيرند. اين مقررات و نظامات به احتمال قوي، به فاصله اندكي قبل از نزول آيه «حجاب»، برقرار گرديده است. زيرا در ضمن اين مدت، كليه زنان مسلمان خودشان را مستور نگاه ميداشتند، ولي محدوديتشان بشدت دوران حكومت حجاب يا عزلت نبود ... روايتي وجود دارد حاكي از اينكه امر حجاب بدانجهت صادر شد كه دست يكي از زنان محمد (ص) با دست مردي كه در يك سفره غذا ميخورد تماس پيدا كرد؛ و بعضي اضافه ميكنند كه دست عايشه با دست عمر بن الخطاب تماس گرفت. اين داستان بخصوص، ممكن است مجعول باشد، ولي با توجه به زيبايي عايشه و ام سلمه و زينب، كه در حرم محمد (ص) ميزيستند و همه متكبر و با نشاط بودند، زندگي آزاد در چنان جامعه مملو از حماقت، ممكن است غيرت محمد را برانگيخته باشد تا از بيادبيهاي رايج جلوگيري نمايد.
... ضمنا بايد متذكر بود كه در خانه عايشه به طرف صحن مسجد باز ميشد، و شايد
______________________________
(1).Nabia Abbott
ص: 627
خانههايي كه ساير زنان پيغمبر در آن سكونت داشتند نيز همين وضع را داشت. از طرف ديگر، رشد نهضت محمدي موجب آن گرديد كه سيل جمعيت از هر نوع به طرف مسجد سرازير شود و هرروز اين وضع فزوني ميگرفت. در چنين شرايطي، تعجبي ندارد اگر محمد (ص) تحت تأثير پيرواني از نوع عمر، كه مردي سختگير و خشن بود، قرار گرفته باشد؛ و با توجه به وضع كشورهاي مترقي همجوار كه زنان در آنجاها نيز در نوعي عزلت و حجاب زندگي ميكردند، براي جامعه اسلامي نيز حجاب را ضروري تشخيص داده باشد. در اينجا اين سؤال پيش ميآيد كه آيا زنان حضرت و از جمله عايشه، بر اين محدوديت و فقدان آزادي اعتراض نكردند، و آيا عايشه و ديگر زنان عرب بدون گفتگو، حاضر شدند آزادي شخصي را، كه به آن شدت بر زنان عرب معاصر، حكومت ميكرد از كف بدهند و عملا تسليم شوند. ناگفته نماند كه تقريبا مقارن همين زمان بود كه عايشه در معرض شديدترين آزمايش دوران جوانيش قرار گرفت. اين واقعه را عموما به مسأله «افك» تعبير كردهاند.» «1»
ريشه تاريخي:
در سال پنجم هجرت، داستان «افك» و تهمت به عايشه روي داد؛ به اين ترتيب كه در مراجعت به مدينه، چون به منزل رسيدند، ديدند هودج خالي است. پس از مدتي، عايشه را ديدند كه در پي كاروان بر شتري سوار و صحابيي به نام صفوان، مهار شتر را گرفته و از راه رسيد. شهرت عجيبي در لشكر پيچيد؛ نهتنها منافقان، بلكه عدهاي از مسلمانان، زبان به طعن امّ المؤمنين گشودند. قضيه را خود عايشه چنين ميگويد: «در موقع توقف اردو، به قضاي حاجت رفتم، گردنبندم گم شد. براي يافتن آن، معطل شدم. وقتي كه به لشكرگاه گشتم، قافله رفته بود. در اين ميان، صفوان كه بر عقب مانده بود، رسيد، مرا بر شتر خود نشانده به منزل آورد.» اين پيشامد، پيغمبر را متألم كرد. مدتي عايشه را ترك كرد. طبري مينويسد كه صفوان جواني بود خوش قامت و خوبروي. حضرت علي (ع) به پيغمبر گفت: «رها كن اين خبيثه را برود پي عشقبازي خود؛ براي تو زنهاي ديگر كم نيست.» ولي پيغمبر به اين سخن عنايت نفرمود. بعضي از صاحبنظران معتقدند با توجه به اين عوامل، و براي جلوگيري از تكرار اين اتهامات، آيه حجاب نازل شد. «2» علاوه بر اين، متعاقب اين گفتگوها وحي بر برائت عايشه و توبيخ تهمتزنندگان نازل گرديد. پس پيغمبر عايشه را مژده داد، و چهار تن تهمتزنندگان را حد زد.
حكم لزوم چهار شاهد در دعوي زنا، در طي اين آيات، مقرر شده است:
«وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِينَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ.» (و آنان كه به زنان مؤمنه نسبت زنا دهند و چهار شاهد عادل بر دعوي خود نياورند، آنان را به هشتاد تازيانه كيفر دهيد و ديگر هرگز شهادت آنها را نپذيريد كه مردمي فاسق و نادرستند.) [سوره نور، آيه 4]
زنان پيشواي اسلام
راجع به تعداد زنان حضرت، بين محققان وحدت نظر نيست؛ بعضي 30 و عدهاي 21 تن نوشتهاند. ولي قول مشهور 14 زن است به شرح زير:
1) اسماء دختر نعمان جويني، كه حضرت در حجله بدو گفتند، بيا، او گفت، خير تو بيا.
______________________________
(1). عايشه، همسر پيغمبر، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي، ص 38 و 42 به بعد (به اختصار).
(2). ر. ك: همان، ص 51.
ص: 628
اين سخن بر حضرت گران آمد و طلاقش داد. 2) فاطمه، دختر ضحاك كلابي، كه در شب زفاف تا حضرت بدو روي نمود گفت: «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» حضرت از اين گستاخي و بيمهري خشمگين شد، او را ناكام به خانه كسانش واپس فرستاد.
سه همسر مدخوله ديگر هم داشت كه پيش از وي وفات يافتند.
6) خديجه، دختر خويلد بن اسد بن عبد العزي بن كلاب، كه قبلا دو شوهر يا بيشتر كرده بود، و حضرت در حاليكه مردي پرشور و انقلابي بود، در مكه با وي كه زني چهل ساله و با شخصيت بود، ازدواج كرد.
7) زينب، دختر خزيمة بن حارث بن عبد الله از نسل عامر بن صعصعه، كه قبل از ازدواج با محمد (ص) چندين شوهر كرده بود. 8) ريحانه، دختر زيد بن عمرو بن خناقه، كه او هم شوهر داشت، ولي در جنگ اسير و جزو غنايم، سهم حضرت شد. آن بزرگوار او را آزاد و سپس با او زناشويي نمود.
غير از آنچه گفتيم نه نفر عيال دائمه مدخوله هم داشتند كه در حال فوت و بعد از حضرت، مجتمعا زنده ماندند و هريك تا مدتي با حفظ عنوان زوجه رسول با احترامات و امتيازات مربوطه زيست كردند؛ بشرح زير كه به ترتيب تاريخي نوشته ميشود:
1) دوشيزه عايشه، دختر ابي بكر، كه سال پيش از هجرت در مكه در حاليكه شش يا هفت ساله بود حضرت پيغمبر وي را به عقد نكاح خود درآورد، اما تصرف نكرد، تا در مدينه در سن 9 سالگي، در ماه شوال، با وي عروسي فرمود. عايشه در موقع وفات حضرت، 18 ساله بود و قريب 70 سال عمر كرد.
غير از عايشه ديگر حضرت با دختر باكرهاي ازدواج نكرد.
2) ام سلمه هند، دختر ابي امية بن مخزوم كه تاريخ ازدواج او سال دوم هجري است. 3) حفصه دختر عمر را هم در سال دوم هجرت گرفت كه تا آخر خلافت علي (ع) زنده بود و در مدينه مرد. 4) زينب دختر جحش اسدي كه شوي قبلي او زيد بن حارثه است و در اطراف اين عروسي بيخبران سروصدايي براه انداختند در حاليكه زيد ويرا طلاق داد، و محمد (ص) او را گرفت 5) جويريه دختر حارث؛ 6) رهله ام حبيبه، دختر ابو سفيان، كه در سال هشتم هجرت عيال حضرت شد.
7) صفيه دختر حي بن اخطب؛ 8) سوده (بفتح سين)؛ 9) ميمونه دختر حارث.» «1»
«به نظر ويل دورانت و عدهاي ديگر از صاحبنظران، هدف پيشواي اسلام از اين ازدواجها اشباع تمايلات جنسي نبود، بلكه بعضي از آنها مصلحتي و به قصد نيكوكاري و ترحم بود. مثلا ازدواج حضرت با حفصه دختر عمر يا عروسي با دختر ابو سفيان، بيشتر جنبه سياسي داشت. و محمد (ص) ميخواست با اين تدابير، موجبات دوستي دشمنان قديم را فراهم سازد.» «2»
ويل دورانت در جاي ديگر، به نكته ظريفي اشاره ميكند و مينويسد: «مرد ذاتا طبيعت چندهمسري دارد. و فقط نيرومندترين قيود اخلاقي، ميزان مناسبي از فقر، و كار سخت،
______________________________
(1). مأخوذ از مقاله مشروح شادروان فردوسي فراهاني (قبل از انتشار).
(2). تاريخ تمدن، (عصر ايمان) كتاب چهارم بخش دوم، ترجمه ابو القاسم پاينده، ص 33.
ص: 629
و نظارت دايمي زوجه ميتواند تكهمسري را تحميل كند.» «1»
آياتي كه در قرآن، در پيرامون زنان حضرت نازل شده به قرار زير است:
بموجب سوره احزاب، آيه 6، زنان پيغمبر (از لحاظ حرمت نكاح با آنها) همچون مادران مؤمنان هستند. «... وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ ...»
همچنين در سوره احزاب، آيه 30 چنين نوشته شده است: «اي زنان پيغمبر، از شما هر كه به كار ناروايي دانسته، اقدام كند، او را دوبرابر ديگران عذاب كنند؛ و اين بر خدا سهل و آسان است.» (يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ) ... در جاي ديگر، در سوره احزاب، آيه 33 چنين آمده است: «و در خانههايتان بنشينيد و آرام گيريد و مانند دوره جاهليت آرايش و خودآرايي نكنيد و نماز به پا داريد، و زكوة مال به فقيران بدهيد ...»
(وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِينَ الزَّكاةَ) در آيه 49 و 50 سوره احزاب، چنين ميخوانيم: «اي پيغمبر، ما زناني را كه مهرشان را ادا كردي بر تو حلال كرديم، و كنيزاني را كه بغنيمت خدا نصيبت كرد و ملك تو شد؛ و نيز دختران عمو و دختران عمه و دختران خالو و دختران خاله، آنها كه با تو از وطن خود هجرت كردند، و نيز زن مؤمنهاي كه خود را به رسول بيشرط و مهر ببخشد، و رسول هم به نكاحش مايل باشد كه اين حكم مخصوص تست دون مؤمنان؛ كه ما حكم زنان عقدي و كنيزان ملكي مؤمنان را به علم خود بيان كرديم. اين زنان همه را كه بر تو حلال كرديم بدين سبب بود كه بر وجود تو در امر نكاح هيچ حرج و زحمتي نباشد و خدا را بر بندگان مغفرت و رحمت بسيار است (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ ... وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَها خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ ...)
در آيه 52، سوره احزاب، چنين آمده است: «اي رسول، بعد از اين، نه عقد هيچ زن بر تو حلال است و نه مبدل كردن اين زنان به ديگر زن: هرچند از حسنش به شگفت آيي، مگر آنكه كنيزي مالك شوي و خدا بر هرچيز مراقب و نگهبان تست. (لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ) ...
پس از آنكه به عايشه تهمت كار ناشايست زدند، در سوره نور، آيه 11، چنين شايعهاي بهتاني ناروا خوانده شد: «همانا آن گروه منافقان كه بهتان به شما مسلمين بستند (و به عايشه تهمت كار ناشايست زدند كه رسول و مؤمنان را بيازارند) مپنداريد ضرري به آبروي شما ميرسد بلكه خير و ثواب نيز خواهيد يافت ...» (إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ) ...
______________________________
(1). تاريخ تمدن، (رنسانس) كتاب پنجم، بخش سوم، ترجمه ابو طالب صارمي، ص 74.
ص: 630
(تُرْجِي مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ) ..
(تو اي رسول هريك از زنانت را كه خواهي، نوبتش مؤخردار و هركرا خواهي به خود بپذير و هم آن را كه (بقهر) از خود راندي، اگرش (بمهر) خواندي، باز بر تو باكي نيست.
اين بهترين شادماني و روشني ديده آنهاست، و هرگز هيچيك بايد محزون نباشند) ... [سوره احزاب، آيه 51].
(فَلَمَّا قَضي زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً) ... (پس چون زيد از آن زن كام گرفت و طلاق داد، او را به نكاح تو در آورديم، تا از اين پس مؤمنان در نكاح زنان پسرخوانده خود بر خويش گناهي نپندارند) [سوره احزاب، آيه 37] همچنين در سوره التحريم، آيه اول چنين آمده است: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ...» (اي پيغمبر، چرا حرام ميكني آنچه خدا ترا حلال كرده است، آيا خوشنودي زنان خود را طلب ميكني؟ و خدا غفور و رحيم است). بنابر روايت باب پنجاه و پنجم جلد دوم كتاب حيات القلوب، روزي محمد (ص) در خانه حفصه بود و ماريه قبطيه او را خدمت مينمود. اتفاقا حفصه پي كاري رفت، و محمد با ماريه مقاربت نمود. چون حفصه بر اين جريان واقف شد، غضبناك شد و گفت آيا در روز نوبت من در فراش من به كنيزي مقاربت ميكني؟ پس محمد شرمنده شد و فرمود كه اين سخن را كوتاه كن كه ماريه را بر خود حرام گردانيدم، و ديگر با او نزديكي نخواهم كرد. پس از چندي، با نزول آيه سابق الذكر، بار ديگر ماريه بر حضرت حلال شد و حفصه نيز سخني نگفت.
مناسبات حضرت با زنهايش گاه به تيرگي ميگراييد؛ يكبار وضع بحراني شديدي پيش آمد كه منتهي به جدايي محمد (ص) از همه زنها گرديد، و اين جدايي يكماه به طول انجاميد و در پايان ماه محمد (ص) آنها را در انتخاب يكي از دو راه يعني بين رجحان دادن همسري محمد (ص) و تسليم شدن به امر خدا، يا ترجيح دادن دنيا و خواستهاي آن، آزاد گذاشت. علت وقوع اين حادثه را يكي از راويان چنين نقل ميكند كه «يك روز زنهاي محمد (ص) او را محاصره كرده و با سروصداي زيادي كه راه انداخته بودند، از او لباس ميخواستند. روايات عديده ديگري وجود دارد كه ظاهرا در پيدايش اين بحران مؤثر بوده است. درهرحال ريشه اين جريان هرچه بود، سبب گرديد همه زنان همصدا عليه آن بزرگوار بهپا خيزند، و محمد كه به ستوه آمده بود با همه زنان متاركه كرد. البته در طول مدت يكماه، عمر و ابو بكر كه هر دو پدرزن حضرت بودند و شايد عدهاي ديگر از رجال عالم اسلام از اين وضع بحراني خبردار شدند.
عمر با نارضايتي و قدري نگراني به دخترش توصيه و تأكيد ميكرد كه: در تقاضاهاي خودتان از محمد (ص) افراط نكنيد، و با او مخالفت ننماييد، و پشت سر او حرف نزنيد و از مصاحبت او احتراز نكنيد و هرچه احتياج داريد از من بخواهيد و نسبت به رقيبتان، و مخصوصا همسايه رفيقتان عايشه، كه زيباتر و در نظر محمد (ص) محبوبتر است حسادت نورزيد ... مطابق يكي از روايات، عمر بتنهايي، و مطابق روايت ديگري به اتفاق ابو بكر، به داخل حرم زنان رفته و به هريك بنوبت اخطار كردند تا نوبت به ام سلمه رسيد. وي در مقابل اخطار، با لحن اعتراض-
ص: 631
آميزي گفت: «اي عمر! آيا شما به خود حق ميدهيد كه حتي در امور داخلي حرم مداخله كنيد؟
اگر احتياجاتمان را از محمد نخواهيم از كه بخواهيم؟»
عمر در برابر تعرض ام سلمه، از عمل خودسرانهاي كه كرده بود عقبنشيني كرد و برگشت، در صورتي كه ام سلمه از اين پيروزي، مورد تمجيد همه زنان حرم قرار گرفت. زيرا ساير زنان، بقدري محجوب بودند كه هيچيك قدرت مقاومت با اين مرد آتشينمزاج را نداشتند.
چون زنها در روشي كه پيش گرفته بودند پايدار بودند، شايعه طلاق دستهجمعي زنان بر سر زبانها افتاد. عمر و ابو بكر كه از بركت اين وصلت مقام و موقعيت اجتماعي و سياسي مهمي كسب كرده بودند، بيش از ديگران نگران شدند و به تكاپو افتادند؛ عمر حفصه دختر خود را مورد توبيخ قرار داد و پرسيد آيا شما طلاق گرفتهايد؟
حفصه درحاليكه با صداي بلند آه و ناله ميكرد، گفت: نميدانم ... بالاخره عمر و ابو بكر پس از مذاكره با حضرت و توبيخ زنان، بار ديگر لطف و عنايت محمد (ص) را جلب كردند.
محمد در اين دوره بحراني كه يكماه تمام به طول انجاميد، در زيرزمين، روي كاه ميخوابيد.
پس از برگذار كردن اين مدت، دوباره ارتباط با زنان حرم را آغاز كرد و از عايشه شروع كرد.
عايشه محمد (ص) را با بيان اين جمله استقبال كرد و گفت: من از روي كمال بيفكري حرفي زدم و شما نسبت به من خشمگين شديد ... محمد (ص) پيشنهادي جدي به عايشه داد و به او توصيه كرد قبل از آنكه تصميم بگيرد، با پدر و مادرش مشورت كند، و بعد از اين گفتگو آيه اختيار را براي عايشه تكرار كرد؛ بدين قرار:
«اي پيغمبر به زنانت بگو اگر شما زندگي اين جهان و زينت آن را ميخواهيد، پس بياييد تا براي شما ذخيرهاي تهيه كنم و محترمانه با شما متاركه كنم، ولي اگر خدا و پيغمبرش و نعمت آينده را دوست ميداريد، پس بدانيد كه خدا براي آن افرادي از شما كه درست عمل كنند پاداش نيكو و ارزندهاي تهيه كرده است.»
عايشه بدون تأمل گفت: «احتياجي به مشورت ندارم و اضافه نمود كه شما ميدانيد كه آنها هيچوقت به من توصيه نخواهند كرد كه با شما متاركه كنم. من خدا و پيغمبرش را ميخواهم.»
زنان يكي پس از ديگري، همه با عايشه همگام شدند و خدا و پيغمبرش را انتخاب كردند.
بدون ترديد براي برقراري نظامات تازهاي در حرم، اين مرحله فرصت خوبي بود، و همه زنان حرم وادار به تسليم شدند. ماهيت و بسط اين معاني را بايد در يك رشته آيههاي آيندهاي كه متعاقب آيه اختيار نازل شد جستجو كرد: بدين قرار: «اي زنان پيغمبر، هريك از شما كه مرتكب خلاف آشكاري شود، مجازات او دوبرابر خواهد شد. اين امر براي خدا آسان است، ولي به هريك از شما كه مطيع خدا و پيغمبرش باشد و درست عمل كند دوبرابر به او پاداش خواهيم داد، و ما براي او ذخيره خوبي آماده كردهايم.»
«اي زنان پيغمبر! شما مانند زنان معمولي نيستيد اگر پرهيزكار هستيد، پس در گفتگو لحن شيريني نداشته باشيد تا مبادا آن كسيكه در دلش مرضي دارد به هوس افتد، بلكه محترمانه و موقرانه صحبت كنيد.» «1»
______________________________
(1). عايشه، همسر پيغمبر، پيشين، ص 71 به بعد (به اختصار).
ص: 632
اختيارات مالي زنان
«ناگفته نماند كه اسلام، زن را مالك بالاستقلال دارايي خود شناخته و مرد يعني (پدر، شوهر، پسر و برادر) را هيچگونه حق دخالتي در امور مالي زن نداده است. بنابراين، زن در كليه معاملات حقوقي از عقود و ايقاعات، مختار و آزاد است، و در وصيت هم اختيار كامل دارد كه به هرنحوي كه ميل داشته باشد اموال خود را با رعايت حدود و مقررات شرعي، مورد وصيت قرار دهد.
اسلام سهم الارث دختر را نصف پسر و سهم زن را نصف شوهر و حق خواهر را نصف برادر معين كرده است. منطق نقصان ميراث دختران و زنان اين است كه در شريعت اسلام، بار گران زندگي و كفالت مخارج و مصارف ضروري خانواده منحصرا به دوش مرد تحميل شده است.» «1»
محدود كردن تدريجي اختيارات زنان
ابراهيم نخعي حكايت كرد كه عمر بن خطاب (رض) مردان را از گردش با زنان بازداشت، و مردي را ديد كه با زنان نماز ميخواند. تازيانهاش زد، آن مرد گفت: «اگر كار نيكي كرده باشم تو ستم كردهاي، و اگر بد كردهام مرا نياگاهانيدي.» عمر گفت: «آيا قصد مرا ندانستهاي؟» گفت: «نه.» پس تازيانه را به سوي او انداخت و گفت: «قصاص كن.» مرد گفت: «امروز قصاص نميكنم.» گفت: «پس ببخش.» گفت: «نميبخشم.» همچنان از هم دور شدند و فردا نيز وي را ديد و رنگ چهره عمر دگرگون شد. آن مرد گفت: «اي امير المؤمنين، گويا رفتار من تو را متأثر كرده است.» گفت: «آري.» گفت: «گواه باش كه تو را بخشيدم.» «2» به نظر ابن اخوه: «چون محتسب مردي را ببيند كه با زني در راه عمومي ايستاده است و به آن شك نبرد، نبايد متعرض آنان گردد ... اما اگر در راه خلوت و جاي مشكوك ايستاده باشند، بايد آنها را بازدارد، ولي در تأديب شتاب نكند .. اما منع ايشان، بايد برحسب قراين و امارات باشد.
ابو ازهر حكايت كرده است كه پسر عايشه مردي را ديد كه با زني در سر راهي سخن ميگويد، به او گفت: اگر محرم تو باشد ناشايست است و اگر نباشد ناشايستتر.» «3»
ابن اخوه در جاي ديگر مينويسد: «منجمان و نامهنگاران نبايد بر دروازه و كوچه و دكان بنشينند، بلكه بايد در شارع بنشينند، زيرا بيشتر كساني كه نزد آنان ميآيند زنانند. در روزگار ما گروهي از جوانان و كسان ديگر بيآنكه نيازي داشته باشند در نزد منجمان و نامهنگاران مينشينند تا با زناني كه به قصد طالعبيني يا نامهنويسي در آنجا ميباشند، گفتگو كنند و اين امر، سبب تباهيهايي ميشود كه گفتني نيست. ازاينروست كه اگر بر شارع عام باشند بهتر است ... نامهنگاران نيز نبايد براي زنان نامهاي خطاب به مردان بيگانه بنويسند، بلكه نويسندگي آنان بايد محدود به امور عادي باشد ...» «4»
هرچه از آغاز نهضت اسلامي دور ميشويم، موقعيت اجتماعي زنان بدتر و وضع عمومي
______________________________
(1). ر. ك: حسن صدر، حقوق زن در اسلام، ص 261 و 273.
(2). آيين شهرداري، پيشين، ص 29.
(3). همان، همان ص.
(4). همان، ص 85- 184 (به اختصار).
ص: 633
آنان اسفانگيزتر ميشود. به حكايت منابع تاريخي، در دربار سلاطين و خلفا، غالبا عده كثيري كنيزان و غلامان ماهروي محبوس و تحت نظر بودند تا مگر شبي شاه يا خليفه با يكي از آنها درآميزد، و اگر يكي از آن دختران ماهروي با مردي نرد عشق ميباخت به شديدترين وجهي كيفر ميديد. جاحظ در كتاب تاج، زير عنوان «احترام نسبت به حريم پادشاهي» مي- نويسد: «چهبسا از بزرگان كه بر سر اين بيحرمتي سر خود را به باد دادهاند، و به زير پاي پيلان متلاشي شدهاند و با خاك يكسان گرديدهاند، و چه بسيار از مردم جاهمند ... و چه بسيار از دختران زيبا و چهبسا از جوانان و پاكيزهرويان كه ... ناگهان بر سر زنان و بندگان و غلامان حرم به هلاكت رسيدهاند، و چه سرها كه بر اين سر، از تن جدا گشته و با خاك پوشيده شده است ...» «1»
غزالي باب هفتم نصيحة الملوك را اختصاص به خلقوخوي زنان داده و احاديث و اخبار و حكايات فراواني در خوبيها و بديهاي آنان ذكر كرده است، از جمله مينويسد:
«خجستهترين و ببركتترين زن، آنست كه زاينده بود و بر روي نيكوتر بود و بكابين سبكتر.» غزالي با استناد به گفتههاي پيغمبر مينويسد كه زن نهتنها بايد از شوي خود فرمانبرداري كند بلكه بايد به فعاليتهاي ثمربخش اقتصادي نيز دست يازد: «چون دوك برگرفت و بجنبانيد همچنان بود كه تسبيح ميكند، و تا دوك اندر دست او بود همچنان بود كه نماز جماعت مي- كند، و چون ديگ بپخت از بهر فرزندگان گناهان ازو بريخت و پول (مقصود پل است) و رباط كردن زنان دوكرشتن است ... و بانگ سه چيز تا بزير عرش خداي تعالي برود يكي بانگ كمان كشيدن غازيان، دوم بانگ صرير قلم عالمان، سه ديگر دوك رشتن زنان سرپوشيده.» «2»
«مغيره (مقصود مغيرة بن شعبه است كه در تدبير و سياستمداري همطراز معاويه بود) گويد من با زنان زندگاني بسه گونه گذاشتم بروزگار جواني، بجماع و بروزگار كهلي بحديث و مزاح و خوشخويي و بروزگار پيري بخواسته فراخ داشتن.» «3»
به نظر غزالي زن بايد با شوهر «در ظاهر و باطن يكي بود و باندك و بسيار قناعت كند ... و آن زن بر مرد عزيز بود و در دل او دوست بود يكي ببزرگ داشتن شوي بود و ديگر به فرمانبرداري به وقت خلوت و مجامعت و به نگاه داشتن سود و زيان سه ديگر به آراسته داشتن خويش را و نهفته بودن اندر خانه و پروردن فرزندان، و نيكو داشتن كسان خويش، چهارم آنكه پيش شوي افراشته و خوش برآيد، پنجم آنكه وقت طعام نگاه دارد و هرچه شوهر را آرزو آيد بسازد به تازهرويي. ششم آنكه چيز محال نخواهد و لجاج نكند. هفتم آنكه بوقت خفتن خويشتن را بپوشاند، هشتم آنكه راز شوهر خويش نگاه دارد بحاضري و غايبي.